بسوس سردار يا پادشاه هخامنشي؟!!

ساخت وبلاگ

و اما ادامه ي پست هفته ي قبل كه جذاب تر هست...

در هرات كه میان ساتی برزن و نیروهای اسکندر جنگ درگرفت. در اثنای جنگ، یکی از فرماندهان مقدونی به نام اریگیوس ضربتی به صورت ساتی برزن زده و او را سرنگون کرد. ساتی برزن با وجود آنکه مجروح شده بود، به جنگ ادامه داد ولی در نهایت شکست خورد و اما  بسوس یا بسیسه  هم كه شهربان ساتراپ هخامنشی بلخ و سغد در عصر داریوش سوم هخامنشی بود. با یاری و پیمان منعقده با دیگر شهربانان از جمله ساتي برزن  كه با بسوس همپيمان شده بود ولي در بين راه در يك درگيري كشته شده بود تصمیم به دستگیری داریوش سوم (که  کارزار گریخته بود)و عزل او از مقام پادشاهی می گیرد و این کار را به انجام می رساند . پس آنگاه او با حمایت دیگر بزرگان ایران خود را اردشیر چهارم می نامد و ارتش شاهنشاهی ایران او را به عنوان شاه هخامنشی به رسمیت می شناسد .

در سال ۳۳۰ پیش از میلاد، داریوش با وجود شکستهای پی در پی هنوز مأیوس نشده و درصدد بود قشون جدیدی در ماد تجهیز کند و یکچند در اکباتان (همدان) ماند اما وقتی اسکندر در تعقیب داریوش از پارس راه ماد را پیش گرفت و داریوش نیز برای تجهیز سپاه توفیقی نیافت. با بسوس ساتراپ باختر که خویشاوند داریوش سوم محسوب می شد و عده ای از بزرگان پارس، از جانب ری به ولایت باختر عزیمت کردند. در حدود دامغان بسوس، که از آمدن اسکندر مطلع شده بود، شاه را به قصد کشتن، زخم مهلکی زد و به سوی باختر گریخت و خود را شاه ایران خواند. اسکندر وقتی به بالین داریوش رسید او از آن زخم‌ها فوت کرده بود و فاتح جسد او را با تأثر و احترام به پارس فرستاد.

بسوس در باختر و آنسوی جیحون یک ‌چند همچنان به دعوی خود ادامه داد. اسکندر او را به وسيله ي اسپيتامن يكي ديگر از سردار شجاع هخامنشي  تعقیب و سپس مجازات کرد. این اقدام اسکندر در واقع برای انتقام گرفتن از قاتل داریوش نبود بلکه بدان سبب بود که ادعای او ممکن بود در ولایات شرقی پایگاه تازه ای برای تجدید حیات امپراتوری هخامنشی ساخته شود. بدین ترتیب و با مجازات بسوس به عنوان یک قاتل و غاصب چهرهٔ داریوش سوم در هاله‌ای از قدس فرو رفت. با مرگ داریوش و پیروزی اسکندر بر بسوس امپراتوری هخامنشی، بعد از ۲۳۰ سال منقرض شد.

کوشش فراوان و نبردها و مقاومت کم نظیر بسوس در برابر سپاه اسکندر در اثر خیانت خائنانی که هیچگاه در تاریخ ایران زمین کم نبوده اند با شکست روبه رو می شود . برخی از شهربانان دیگر كه بيشتر مضمون به اسپيتامن هست(البته جايي نگفته كه او بسوس را دستگير يا كشته است)، برای دلجویی و جلب توجه اسکندر پیمان خود را به طور یکجانبه می شکنند و به اسكندر ميپيوندد. 

اسکندر که به سبب مقاومت و رویارویی بی نظیر و شگفت انگیز و طولانی مدت اردشیر چهارم (بسوس) به شدت از دست این یاغی و شورشی عصیان گر خشمگین بود،فرمان داد تا پس از شکنجه ی سهمگین و بریدن اعضای بدنش او را در شهر بلخ به دار آویزند و سربازان مقدونی او را تیرباران کنند.

سرگذشت بسوس یا اردشیر چهارم را آریان (جلد 4 ) و کورتیوس (جلد 6 ) با جزئیات فراوان نقل کرده اند.

خواهشا نظرتون فقط در مورد موضوع همين پست باشه...

ادامه دارد...


سرباز نوشت:

نمیدونم این دیگه چه صیغه ای هست که یه پسر میره خدمت باباش در میاد...بعدش باید اعمالی نظیر شیرینی دادن و سور دادن  رو بجا بیاره...

شروع خدمت سربازی: ۱۸/۱۰/۹۰

پايان خدمت آشخوری:  ۱۸/۲/۹۲

 

سرباز کوروش آریایی...
ما را در سایت سرباز کوروش آریایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bsarbaz-71f بازدید : 566 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 5:40