باتیس، شجاع سردار هخامنشی

ساخت وبلاگ

باتیس یا بتیس سردار هخامنشی و فرماندار غزه در سدهٔ چهارم پیش از میلاد مسیح بود.

غزه قلعه ای بود در کنار دریای مغرب به مسافت 10 میل در جنوب صور، آریان گوید: دژبان این قلعه در این وقت خواجه ای بود بنام  باتیس. این شخص نسبت بشاه خود بسیار صادق و باوفا بود و با نگهبانان ، خندق ها و استحکامات وسیع را حفظ میکرد... در این جنگ اسکندر جوشن خود را پوشید و به صفوف اول شتافت و مشغول جنگ شد. در این موقع عربی که یکی از سپاهیان غزه بود شمشیر خود را در پشت پنهان کرد و چنین وانمود که از قلعه فرار کرده است و میخواهد به اسکندر پناهنده شود و همینکه به اسکندر نزدیک شد به زانو درآمد. اسکندر به او گفت بلند شو و در صف سپاهیان من درآی ، ولی او در این حال با تردستی شمشیر را به دست گرفت و خواست ضربتی به سر اسکندر وارد آورد، اسکندر سر خود را عقب برد و ضربت را رد کرد و با شمشیر دست عرب را انداخت ... در این گیرودار تیری از طرف نگهبانان شهر به جوشن اسکندر آمد که آن را درید و به شانه ٔ او فرونشست . طبیب اسکندر فوراً حاضر شد و تیر را از گوشت بیرون کشید، و خون فوران کرد زیرا تیر به عمق نشسته بود. خون اسکندر جاری شد و بر اثر این حال اسکندر از پای درآمد و نزدیکانش او را در آغوش کشیدند و به اردو بردند. باتیس دژبان غزه چون احوال اسکندر را چنین دید پنداشت که او کشته شده است ، به شهر درآمد و مژده فتح را منتشر ساخت ، اسکندر منتظر التیام زخم خود نشد و امر به تسخیر قلعه داد و با زدن نقب بالاخره شهر گشوده شد. باتیس با نهایت دلاوری و شجاعت جنگ کرد و با وجود اینکه زخمهای زیاد برداشته بود دست از جدال نکشید. باتیس شهر را تسلیم نکرد و تا جایی که توان داشت دفاع نمود و به کشورش خیانت نکرد.همانند آریوبرزن جنگید و تسلیم نشد.همانند تری داتس که از تخت جمشید دفاع کرد اون از ایالتی که تحت امر امپراطوری هخامنشیان بود دفاع کرد و تسلیم نشد... ولی از کثرت زخمها و خونی که از او میرفت بی حال شد و به دست دشمن افتاد. اسیر را نزد اسکندر بردند و او در حالی که از شادی در پوست نمی گنجید.(تاریخ ایران باستان هم این رو تایید کرده). او از باتیس خواست که از او طلب بخشش کند و در برابرش زانو بزند. اما باتیس مقاومت کرد. مشهور است که باتیس جز با نگاه غضب‌آلود به اسکندر نگاه نکرد و هیچ سخنی بر زبان نراند

در کتاب اسکندر مقدونیِ کبیر به ترجمهٔ جان یاردلی آمده‌است: (((باتیس به اسکندر نگاهی کرد که نه تنها بی‌باکانه بود، بلکه به بی‌اعتنایی محض می‌مانست. او حتی یک کلمه هم در جواب تهدیدهای اسکندر بر زبان نیاورد. اسکندر گفت: آیا سکوت خیره‌سرانهٔ او را می‌بینید؟ آیا او در برابر من زانو زده‌است؟ آیا به من التماس کرده‌است؟ اما من بر سکوت او چیره خواهم شد. پایان کار او را حداقل با ناله‌هایش رقم خواهم زد.)))

بعد پای باتیس را سوراخ کرد و طنابی را از درون آن رد کرد. طناب را به گاری بست و باتیس را دور شهر غزه گرداند. اما باتیس تا جان در بدن داشت سخنی نگفت و حتی ناله نکرد. تاریخ‌نگاران اسکندر بسیار مقاومت او را ستوده‌اند.

بعد از شکنجهٔ سختی که باتیس تحمل کرد، سرداران مقدونی از درنده‌خویی اسکندر دلخور شدند. اسکندر برای تبرئهٔ خود به آن‌ها گفت: (((من از نژاد آشیل هستم و همان کاری را با باتیس کردم که آشیل با هکتور کرد.))) هکتور سردار دژ تروآ بود که در نبرد تن به تن با آشیل شکست خورد و آشیل بر خلاف رسوم جوانمردانهٔ مبارزه پاهای جسد او را به گاری‌اش بست و به دنبال خود کشید...

سرنوشت باتیس همانند تری داتس بود که مقابل اسکندر ایستادگی کرد و تسلیمش نشد...


سرباز نوشت:

متوجه شدم احترام واسه یه عده آدم مثل کراک و شیشه و مواد مخدر توهم میاره..!

اونایی که خیلی خودتونو میگیرید...

چاه توالت  هم خیلی وقتا میگیره...

پس بدون اگه شما لیسانس حال گیری داری...

من فوق تخصص انتقام دارم...!!

گفتم كه در جریان باشید طرفتون کی هست!!!

سرباز کوروش آریایی...
ما را در سایت سرباز کوروش آریایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bsarbaz-71f بازدید : 432 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 5:40